
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۸۱۰
۱
نفس به سینه ام از اضطراب می سوزد
چنان که تیر شهاب از شتاب می سوزد
۲
ز قید عقل در اقلیم عشق فارغ باش
که سایه در قدم آفتاب می سوزد
۳
طراوت تو کند سبز تخم سوخته را
خوش آن کتان که درین ماهتاب می سوزد
۴
ز خون سوختگان عشق مجلس افروزست
چراغ شعله به اشک کباب می سوزد
۵
گلی که گریه گرم من است میرابش
ز شبنمش جگر آفتاب می سوزد
۶
ازان زمان که لب از خون گرم من تر کرد
هنوز در جگر تیغ آب می سوزد
۷
چنان که شهپر عقل از شراب آتشناک
ز آفتاب رخ او نقاب می سوزد
۸
مرا جدایی او سوخت، وقت شبنم خوش
که در مشاهده آفتاب می سوزد
۹
اگرچه در دل دریاست جای من صائب
ز تشنگی جگرم چون سراب می سوزد
تصاویر و صوت

نظرات