
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۸۱۴
۱
نگه ز دیده من اشکبار برخیزد
نفس ز سینه من زخمدار برخیزد
۲
هزار میکده خون حلال می باید
که نرگس تو ز خواب خمار برخیزد
۳
بر آبگینه من گرد راه افشاند
درین خرابه ز هر جا غبار برخیزد
۴
اگر قدم به تماشای طور رنجه کنی
به پیش پای تو بی اختیار برخیزد
۵
محیط گرد یتیمی نشست از گوهر
به اشک چون ز دل من غبار برخیزد؟
۶
چنین که پیکر من نقش بر زمین بسته است
غبار چون ز من خاکسار برخیزد؟
۷
گذشت قافله فیض و ما گرانجانان
نشسته ایم که باد بهار برخیزد
۸
کلاه گوشه قدرش بر آسمان ساید
چو شعله هر که به تعظیم خار برخیزد
۹
به زیر تیغ زند هرکه دست و پا صائب
ز خاک روز جزا شرمسار برخیزد
تصاویر و صوت


نظرات