صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۸۲۶

۱

عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد

ستاره از فلک فتنه بار می ریزد

۲

گره به رشته پرواز من گلی زده است

که از نسیم توجه ز بار می ریزد

۳

بنای زندگی خضر هم به آب رسید

هنوز از لب تیغش خمار می ریزد

۴

حذر ز صحبت ناجنس حرز عافیت است

که خون ز سر انگشت خار می ریزد

۵

درین زمانه که رسم گرفتگی عام است

چگونه رنگ ز دست بهار می ریزد؟

۶

چو تاک سر زده، هرجا که حرف می گذرد

سرشکم از مژه بی اختیار می ریزد

۷

لبی که تنگ شکر شد دهان ساغر ازو

به چشم من نمک انتظار می ریزد

۸

مرا به زخم زبان خصم می دهد تهدید

به چاک پیرهن شعله خار می ریزد

۹

صفیر خامه صائب بلند چون گردد

ز آبگینه دلها غبار می ریزد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۸۳

نظرات

user_image
ر.غ
۱۴۰۳/۰۲/۱۵ - ۱۰:۰۳:۱۷
(بهار) بهار گل به سر روزگار می‌ریزدشکوفه بر سر هر شاخسار می‌ریزد رسیده اَست بهار از دیار سبز بهشتشراب سرخ به هر لاله‌زار می‌ریزد بهار ساقی گلپوش عالم آمده اَستمی زلال به هر چشمه‌سار می‌ریزد جوانه از بدن شاخسار می‌رویدترانه از دهن رودبار می‌ریزد بهار آمده با شعرهای نغز و لطیفبه طبع من غزل آبدار می‌ریزد بهار آمده با دانه‌های مرواریدبه روی باغ و چمن‌ها نثار می‌ریزد بهار آمده با عطرهای سکرآوربه سینه‌ها نفس مشکبار می‌ریزد بهار آمده با نقش‌های رنگارنگگل و شکوفه به هر مرغزار می‌ریزد بهار آمده با نغمه‌های یزدانیسرود نغز به لب‌های سار می‌ریزد طراوت از در و دیوار و بام می‌جوشدلطافت از همه شهر و دیار می‌ریزد بهار نغمه‌سرای طبیعت آمده اَستترانه بر لب هر جویبار می‌ریزد بهار آمده با یاس‌های زرد و بنفششمیم عطر به هر کوهسار می‌ریزد بلور ناب ز هر چشمه‌سار می‌جوشدحریر آب ز هر آبشار می‌ریزد بهار چشمهٔ عشق است و پیک شور و امیدبه جان من هوس روی یار می‌ریزد تو عطربیزتری از بهار و از نفستنسیم عطرفشان بهار می‌ریزد تو از بهار گل‌افشانتری و از بدنتگل و شکوفهٔ پر برگ و بار می‌ریزد تویی جوانهٔ جاوید و شعر عشق و امیدز چهره‌ات غزل آبدار می‌ریزد ز بس‌که روی تو زیباست ای عروس بهشتبهار، گل سر راهت نثار می‌ریزد بهار از رخ تو شرمسار می‌گرددگلاب شرم به هر چشمه‌سارچشمه‌سار می‌ریزدشکوفه زار تنت ای جوانه هستیبه روی باغ و چمن شاهکار می‌ریزد "شادروان دکتر خسرو فرشیدورد"