
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۸۴۱
۱
جنون من ز نسیم بهار کامل شد
حذر کنید که دیوانه بی سلاسل شد
۲
گذشت صبح نشاطش به خواب بیخبری
سیه دلی که ز سیر شکوفه غافل شد
۳
مرا چو نوسفران نیست چشم بر منزل
که از فتادگیم راه جمله منزل شد
۴
قبول خلق شد از قرب حق حجاب مرا
سفیدرویی ظاهر سیاهی دل شد
۵
درآفتاب قیامت عجب که تشنه شود
به آب تیغ تو هر تشنه ای که واصل شد
۶
ز صید زخمی خود نیست بیخبر صیاد
چگونه حسن تواند ز عشق غافل شد؟
۷
چراغ برق نماند به زیر دامن ابر
مباش امن ز دیوانه ای که عاقل شد
۸
به چار موجه ازان کشتی تو افتاده است
که بادبان تو از دامن وسایل شد
۹
سرم به سایه طوبی فرو نمی آید
که نخل کشته من دست و تیغ قاتل شد
۱۰
به وصل منزل مقصود می رسد صائب
به نارسایی خود رهروی که قایل شد
تصاویر و صوت


نظرات