
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۸۴۸
۱
خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
دو روزه هستی من عمر جاودانی شد
۲
به عمر خویش تلافی نمی توان کردن
زفرصت آنچه مرا فوت در جوانی شد
۳
فغان که لعل لب آبدار او از خط
سیاه کاسه تر از آب زندگانی شد
۴
به خنده باز مکن لب که عمر گل کوتاه
درین ریاض ز تأثیر شادمانی شد
۵
در آن جهان گل رعنای باغ فردوس است
ز اشک چهره زردی که ارغوانی شد
۶
زنخلها که رساندم درین ریاض مرا
کف پرآبله قسمت ز باغبانی شد
۷
خوشم که مایه اشکی بهم رسید مرا
اگر چه خون دلم از حسرت جوانی شد
۸
مرا ز گریه شب روح تازه شد صائب
نصیب خضر اگر آب زندگانی شد
تصاویر و صوت


نظرات