صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۸۶

۱

سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟

که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را

۲

ز نقصان بصیرت طامعان را نیست پروایی

که چشم کور گردد کاسه دریوزه سایل را

۳

نلرزد چون ز بی آرامیم مهد لحد بر خود؟

که من در راه کردم از گرانی خواب منزل را

۴

شهادت می کند ایجاد اسباب طرب از خود

که مطرب باشد از بال و پر خود رقص بسمل را

۵

زبان عذرخواهی صید بسمل را نمی باشد

مگر خواهم به حیرت عذر دست و تیغ قاتل را

۶

ز سنگ کودکان پهلو تهی کردم، ندانستم

که می گردد شکستن مومیایی شیشه دل را

۷

چو قمری سر و بر گردن نهد طوق گرفتاری

اگر افتد به گلشن راه آن مشکین سلاسل را

۸

نگوید عشق اسرار محبت با هوسناکان

نیفشاند به خاک شوره دهقان تخم قابل را

۹

به خط امیدها دارد دل بی طاقت عاشق

که سازد توتیای چشم، طوفان دیده ساحل را

۱۰

ازان هر لحظه مجنون در بیابانی کند جولان

که در هر جلوه لیلی می دهد تغییر محمل را

۱۱

شوند از اهل مشرب زاهدان خشک هم صائب

توان گر گوهر شهوار کردن مهره گل را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۱۸
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۶۲

نظرات

user_image
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
۱۳۹۹/۰۵/۰۶ - ۰۳:۰۱:۳۶
﷽احتمالاً بیت، به صورت ذیل باید باشد: چو قمری، «سرو»، بر گردن نهد، طوق گرفتاری / اگر افتد به گلشن، راه آن مشکین سلاسل را
user_image
نیما نجاری
۱۴۰۲/۰۳/۰۲ - ۱۰:۲۱:۴۵
در باب این بیت جناب صائب که فرمودند   ازآن هر لحظه مجنون در بیابانی کند جولان که در هر جلوه لیلی می دهد تغییر محمل را   در تذکرة الاولیاء نیز در ذکر جناب جنید بغدادی به نقل از ایشان آمده که : صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و مرائی چهل سال بر یک حال بماند. [توضیح اینکه مُرائی یعنی ریاکار و متظاهر]   و چه زیبا مولانا در مستزادی میفرمایند؛ هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد...