
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۸۶۰
۱
زبستگی دل آگاه شادمان باشد
که لال را ز ده انگشت ترجمان باشد
۲
شکسته پایی من برفلک گران باشد
پیاده هر که رودبار کاروان باشد
۳
قدم برون منه از خودکه تیر کجرفتار
همان به است که در خانه کمان باشد
۴
درین دوهفته که گل گرم محمل آرایی است
کسی چه در پی تعمیر آشیان باشد
۵
و فابه وعده نمودن خوش است پیش از وقت
که ماه سی شبه بردیده ها گران باشد
۶
زبان شکوه ما نیست شمع هر مجلس
چو سنگ آتش مادر جگر نهان باشد
۷
برون ز عالم گل عشق را خیابانهاست
که سرو کوته آن عمر جاودان باشد
۸
نتیجه نفس گرم عندلیبان است
که عمر شبنم گستاخ یک زمان باشد
۹
امید هست خدامهربان شود صائب
طبیب اگر به من خسته سرگران باشد
تصاویر و صوت


نظرات