صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۰۱

۱

سزد که خرده جان را کند نثار سپند

که یافت راه سخن در حریم یار سپند

۲

سرشک گرم که گوهر فروز این دریاست

که مجمرست صدف در شاهوار سپند

۳

ز آتشین رخ او بزم آب ورنگی یافت

که شد چو دانه یاقوت آبدار سپند

۴

چنین که عشق مرا بیقرار ساخته است

ز آرمیده دلان است ازین قرار سپند

۵

مدار دست ز بیطاقتی که می گردد

به دوش شعله ز بیطاقتی سوار سپند

۶

فروغ حسن نفس سرمه می کند در کام

چه دل تهی کند از ناله پیش یار سپند

۷

به عیش خلوت خاص تو چشم بی مرساد

که پایکوبان ز آتش کند گذار سپند

۸

قیامت است در آن انجمن که عارض او

ز می فروزد و ریزد ستاره وار سپند

۹

توان به بال رمیدن گذشت از عالم

که جسته جسته ز آتش کند گذار سپند

۱۰

چه شد که ظاهر اهل دل آرمیده بود

که مجمرست زمین گیر وبیقرار سپند

۱۱

چنان ز دایره روی یار حیران شد

که همچو مرکز گردید پایدار سپند

۱۲

نوای سوختگان کوه را به رقص آرد

بنای صبر مرا کرد تارومار سپند

۱۳

ز حسن طبع رهی باد دیده بد دور

که دشت مجمره گردید وکوهسار سپند

۱۴

به اضطراب دل ما نمی رسد صائب

اگر چه هست به بیطاقتی سوار سپند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۱۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۶

نظرات