
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۰۵
۱
سحر که چهره خورشید را به خون شستند
گلیم بخت من از آب نیلگون شستند
۲
رخ از غبار تعلق چو آفتاب بشوی
که گرد پنبه حلاج را به خون شستند
۳
صباح روز قیامت چه سرخ رو باشند
کسان که رو به قدحهای لاله گون شستند
۴
خبر کبوتر چاه ذقن به بابل برد
تمام بابلیان دست از فسون شستند
۵
به هم پیاله ومینا یکی شدند امشب
ز کاسه سر من عقل ذوفنون شستند
۶
سخن ز طبع تو صائب گرفت قیمت وقدر
جبین شعر به آب گهر کنون شستند
تصاویر و صوت


نظرات