صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۱۴

۱

مرا اگر چه کم از خاک راه می گیرند

ز من فروغ گهر مهر وماه می گیرند

۲

بهوش باش که دیوانگان وادی عشق

غزال را به کمند نگاه می گیرند

۳

مباش تند که نتوان ز آفتاب گرفت

تمنعی که ز رخسار ماه می گیرند

۴

مدار دست ز دامان شب که غنچه دلان

گشایش از نفس صبحگاه می گیرند

۵

مکن ز پاکی دامن به بیگناهان فخر

که که در دیار کرم بیگناه می گیرند

۶

به مشت خار ضعیفان به چشم کم منگر

که سیل حادثه را پیش راه می گیرند

۷

چگونه منکر عصیان شوی که اهل حساب

ز دست و پای تو اول گواه می گیرند

۸

فغان ز پله انصاف این گرانجانان

که کوه درد مرا برگ کاه می گیرند

۹

ز تاب آتش روی تو عافیت طلبان

به آفتاب قیامت پناه می گیرند

۱۰

اگر چه گرمروان همچو برق در گذرند

ز نقش پای چراغی به راه می گیرند

۱۱

ستمگران که به مظلوم می شوند طرف

ز غفلت آینه در پیش آه می گیرند

۱۲

به قدر آنچه شوی پست سربلندشوی

عیار جاه عزیزان ز چاه می گیرند

۱۳

شکستن دل ما را پری رخان صائب

کم از شکستن طرف کلاه می گیرند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۲۵

نظرات