صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۲

۱

درین گلشن نباشد نعل در آتش چسان گل را؟

که دارد یاد، هر خاری در او صد کاروان گل را

۲

چه پروا حسن مغرور از سرشک عاشقان دارد؟

ز شنبم بیش خواب ناز می گردد گران گل را

۳

ز جمعیت گسستم رشته امید، تا دیدم

که چون بندد کمر، بیرون برند از بوستان گل را

۴

میار از آستین زنهار بیرون دست گستاخی

که از هر خار، تیری هست در بحر کمان گل را

۵

لباس شرم، خوبان را ز رسوایی نگه دارد

که چون خندد، به بازار آورند از بوستان گل را

۶

نگردد حسن بی پروا، ز پاس خویشتن غافل

ز هر خاری است در زیر سپر تیغی نهان گل را

۷

دل نازک ندارد طاقت افسانه عاشق

فغان گرم بلبل می کند آتش عنان گل را

۸

ازان کنج قفس بر من گواراتر شد از گلشن

که نتوان دید با هر خار صائب همزبان گل را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۲۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۶۸

نظرات