
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۲۱
۱
در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند
چه دولتی است که مارا همان به ما بخشند
۲
سعادت ازلی جو که در گذر باشد
سعادتی که ز بال وپر هما بخشند
۳
فریب جودفرومایگان مخور زنهار
که می کنند ترا خرج تا عطا بخشند
۴
هزار پیرهن گل به خار بخشند
چه می شود دل صدپاره ای به ما بخشیدند
۵
مکن ز بخت شکایت که می شود خودبین
به پشت آینه چون رو اگر صفا بخشند
۶
دهند اگر به تو دربسته خلد چندان نیست
که گوشه ای به تو از عالم رضا بخشند
۷
اگر به تنگدلی همچو غنچه صبر کنی
ترا هم از گره خود گرهگشا بخشند
۸
فلک چو مهره مومین بود به فرمانش
به هر که قوت سرپنجه دعا بخشند
۹
تن سفالی خود را بهم شکن صائب
که در عوض به تو جام جهان نما بخشند
تصاویر و صوت


نظرات