صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۴

۱

نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را

سلیمان بار دیگر چون گرفت از دیو خاتم را؟

۲

دل روشن اسیر رنگ و بو هرگز نمی گردد

در آتش می گذارد لاله و گل نعل شبنم را

۳

به آسانی به دست آورده ای دامان درویشی

چه می دانی ز درویشی چه لذتهاست ادهم را؟

۴

اگر دست زنان مصر شد قطع از مه کنعان

برید از هر دو عالم آن پسر مردان عالم را

۵

شود محشور در سلک بخیلان در صف محشر

اگر شهرت ز احسان مطلب افتاده است حاتم را

۶

می گلرنگ پیران را به حال خویش می آرد

نشاط عید اگر از ماه نو بیرون برد خم را

۷

ز چشم بد خرابات مغان را حق نگه دارد!

که دارد در بط می، شیر مرغ و جان آدم را

۸

دمی دارد می پا در رکاب زندگی صائب

به غفلت مگذران تا می توان زنهار این دم را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۲۲
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۲۲

نظرات

user_image
خ م
۱۴۰۱/۰۳/۲۷ - ۰۷:۲۹:۴۸
سِیاهی‌های معصیت بَرَد بس خواب، آدم را تو دانی شامِ تارم هم برد بس خواب، عالم را   حیاتی در دلش شد آنکه حی شد در حیاطی تار به حق ره می‌بری گر حی کنی طی شام تارم را   نشد شب زنده‌داری آنکه شب بیدار و وردی گفت حیاطی تار گر باشد، گذارم من نمازم را   کنی عادت به هر چیزی که بینی مستمر او را کی شد عادت بکردن یا نکردن، سنجه آدم را   ((دل روشن اسیر رنگ و بو هرگز نمی‌گردد در آتش می‌گذارد لاله و گل نعل شبنم را))   مهدی فصیحی رامندی