
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۴۱
۱
دماغ سوختگان را شراب تازه کند
زمین تشنه جگر را سحاب تازه کند
۲
ستاره سوختگان باغ دلگشای همند
که مغز سوخته بوی کباب تازه کند
۳
اگر بهار کند سبز تخم سوخته را
دماغ خشک مرا هم شراب تازه کند
۴
ازان خموش نگردد چراغ در شب تار
که داغ روشنی آفتاب تازه کند
۵
ز یادگار شود زخم ماتمی ناسور
که داغ رفتن گل را گلاب تازه کند
۶
نقاب تشنه دیدار را کند بیتاب
که داغ تشنه لبان را سراب تازه کند
۷
نسوخته است ز سودای او چنان صائب
که مغز خشک مرا ماهتاب تازه کن
تصاویر و صوت

نظرات