صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۵۵

۱

خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود

یکی ز حلقه بگوشانش آفتاب بود

۲

به خواب نازندیده است دولت بیدار

گشایشی که در آن چشم نیمخواب بود

۳

چنین که سنگدل افتاده کوه تمکینت

عجب که ناله عشاق را جواب بود

۴

شراب تلخ ز شیرین بود گواراتر

ز لطف بیش مرا چشم برعتاب بود

۵

ز علم رسم دل خویش ساده که کتاب

به چشم زنده دلان پرده های خواب بود

۶

ز روشنایی دل ظلمت است قسمت نفس

سیاه روزی خفاش از آفتاب بود

۷

فریب جلوه دنیا مخور ز بی بصری

که غول تشنه لبان موجه سراب بود

۸

به سعی خویش بودغره از سیاه دلی

اگر چه بال و پرسایه ز آفتاب بود

۹

شمرده نه قدم خویش تا رسی به مراد

که دوری ره نزدیک از شتاب بود

۱۰

ز روشنایی دل خواب شد به چشمم تلخ

نمک به دیده روزن ز ماهتاب بود

۱۱

ز برگ عیش دگرها شوند اگر خوشوقت

حضور صائب از اندیشه صواب بود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۴۴

نظرات