
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۸۶
۱
به درد هر که برآید دوا نمی خواهد
اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد
۲
همیشه در دل تنگم شکستگان فرشند
زمین مسجد من بوریا نمی خواهد
۳
برآر تیغ وبکش این سیه درونان را
که خون لاله کسی از صبا نمی خواهد
۴
مرو ز مصلحت خاک راه او بیرون
زیان چشم کسی توتیا نمی خواهد
۵
گذاشتم به خدا کار خویش را صائب
سفینه ام مدد از ناخدا نمی خواهد
تصاویر و صوت



نظرات