صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۸۷

۱

دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد

ز خود برون شده برگ سفر نمی خواهد

۲

دل از ضعیف نوازی نمی توان برگشت

و گرنه سوخته ما شرر نمی خواهد

۳

چه حاجت است به مشاطه زلف مشکین را

شب وصال نسیم سحر نمی خواهد

۴

به نامرادی خود واگذار عاشق را

که تلخکامی دریا شکر نمی خواهد

۵

ز ناتمامی حسن است احتیاج لباس

میان نازک موران کمر نمی خواهد

۶

ز کاهلی تو مقید به رهنما شده ای

و گرنه رفتن دل راهبر نمی خواهد

۷

شبی به روز کند چون جرس به ناله خود

ز آه وناله دل ما اثر نمی خواهد

۸

چنان مباش که بردوش خاک باشی بار

که باغبان شجر بی ثمر نمی خواهد

۹

خوشم که حسن ترا درنیافته است تمام

ترا کسی که ز من بیشتر نمی خواهد

۱۰

ازان مرا سفر بیخودی خوش آمده است

که زاد وراحله وهمسفر نمی خواهد

۱۱

مخواه کم ز کریمان کز ابر نیسانی

دهان خشک صدف جز گهر نمی خواهد

۱۲

شکست خاطر احباب کی روا دارد

مروتی که به دشمن ظفر نمی خواهد

۱۳

خوشا کسی که ز هنگامه جهان صائب

بغیر داغ چراغ دگر نمی خواهد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۶۰
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۶۳

نظرات