
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۹۱
۱
به صبر مشکل عالم تمام بگشاید
که این کلید به هر قفل راست می آید
۲
به قسمت ازلی باش از جهان خرسند
که آب بحر به آب گهر نیفزاید
۳
من از کجا وبهشت برین مگر رضوان
به درد وداغ تو فردوس را بیاراید
۴
در آن چمن که من از گل گلاب می گیرم
ز دور باد صبا پشت دست می خاید
۵
ز آب تیغ جگرگاه خاک شد سیراب
هنوز از شب زلف تو فتنه می زاید
۶
مشو به سنگدلی از سرشک من ایمن
که رشته مغز گهر رفته رفته فرساید
۷
دو چشم دوخته ای برزمین ازین غافل
که چرخ راه تو از هر ستاره می پاید
۸
چه تشنه است به خونریز خلق ابرویش
که در مصاف دو شمشیر کار فرماید
۹
نعیم خلد حلال است بر کسی صائب
که دست ولب به نعیم جهان نیالاید
تصاویر و صوت


نظرات
ابوالفضل
رضا از کرمان