
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۹۴
۱
اگر کلام نه از آسمان فرود آید
چرا به هر سخنی خامه در سجود آید
۲
ز اهل دل تو همین نقش دیده ای از دور
که روز روشن از آتش به چشم دود آید
۳
ظهور عشق ز ما خاکیان غریب مدان
کز ابرهای سیه برق در وجود آید
۴
فلک ز عهده این عقده های سردرگم
برون چگونه به یک ناخن کبود آید
۵
نکرد آتش مغرور سجده آدم
کجا به سوختن ما سرش فرود آید
۶
جهان سفله بهشتی است ژاژخایان را
به خاروخس چو سد شعله در سرود آید
۷
شدی دوتا وهمان می دوی پی دنیا
نشد رکوع ترا نوبت قعود آید
۸
به ناخنی که رساند به داغ من گردون
هزار دجله خون از دل حسود آید
۹
دل گشاده من صائب آرمیده بود
درین خرابه اگر آسمان فرود آید
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس