
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۹۷
۱
مرا تعجب از آن پُرحجاب میآید
که در خیال چهسان بینقاب میآید
۲
ز نارسایی بخت سیاه در عجبم
که چون به خانهٔ من آفتاب میآید
۳
به حرف بیاثر ما که گوش خواهد کرد؟
ز کوه نالهٔ ما بیجواب میآید
۴
چو نخل بادیه در دامن توکل، پای
کشیدهام که ز دریا سحاب میآید
۵
تو از سیاهی دل اینچنین گرانجانی
درون خانهٔ تاریک خواب میآید
۶
به چشم آینه خواهد شکست جوهر، موی
چنین که خط تو در پیچوتاب میآید
۷
نظر به جانب ریحان نمیتوانم کرد
کز آن سیاهدرون بوی خواب میآید
۸
ز آفتاب عبث شکوه میکنم صائب
شب وصال به چشم که خواب میآید؟
تصاویر و صوت

نظرات