صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۹۹

۱

چنان که گل به سر شاخسار می‌آید

به پای خود سر عاشق به دار می‌آید

۲

مرا توقع احسان ز کارفرما نیست

که مزد کار من از ذوق کار می‌آید

۳

غرض تهیه آغوش خاکساری‌هاست

ز بحر موجه اگر بر کنار می‌آید

۴

به کار هرکه درین نشئه سایه اندازی

در آفتاب قیامت به کار می‌آید

۵

به آتش جگر آفتاب آب زدن

ازان عقیق لب آبدار می‌آید

۶

کنون که سوخته‌ای در جهان امکان نیست

ز سنگ بیهده بیرون شرار می‌آید

۷

حقوق خدمت ما گرچه بی‌شمار بود

نظر به لطف تو کی در شمار می‌آید

۸

جز این که از ته دل در دعا برآرم دست

دگر ز دست و دل من چه کار می‌آید

۹

به آفتاب جهان‌تاب می‌رسد صائب

چو صبح هرکه به دنیا دوبار می‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۶۶
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۰

نظرات