صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴

۱

جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا

در صدف از راه غلطانی گهر باشد جدا

۲

از فشردن غوطه در دریای وحدت می‌زند

گرچه از هم بند بند نیشکر باشد جدا

۳

رشتهٔ سازی است کز مضراب دور افتاده است

دردمندان را رگی کز نیشتر باشد جدا

۴

خازن گنج گهر را دورباشی لازم است

نیست ممکن کوه را تیغ از کمر باشد جدا

۵

بی تکلف، مصحفِ بر طاق نسیان مانده‌ایست

حسن نوخطی که از صاحب‌نظر باشد جدا

۶

از دلیل عقل بر من کوه و صحرا تنگ شد

وقت آن سرگشته خوش کز راهبر باشد جدا

۷

چون نگینِ از نگیندان بر کنار افتاده‌ایست

از سر زانوی فکر، آن را که سر باشد جدا

۸

می‌کند بی‌اختیاری عاشقان را کامیاب

نیست ممکن بهله را دست از کمر باشد جدا

۹

از جهان سردمهر امید خونگرمی خطاست

شیر در یک کاسه اینجا از شکر باشد جدا

۱۰

از هم‌آوازان دو بالا می شود گلبانگ عیش

وای بر کبکی که از کوه و کمر باشد جدا

۱۱

دست کمتر می‌دهد جمعیت نیکان به هم

نقطه‌های انتخاب از یکدگر باشد جدا

۱۲

سلک جمعیت بدان را نیز می‌پاشد ز هم

نقطه‌های شک اگر از همدگر باشد جدا

۱۳

تا نگردد پخته دل عضوی‌ست از اعضای تن

کی ز برگ خویش در خامی ثمر باشد جدا؟

۱۴

معنی بیگانه صائب می‌کند وحشت ز لفظ

از تن خاکی دل روشن‌گهر باشد جدا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۸

نظرات

user_image
محسن شفیعی
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۱۵:۲۹:۲۱
هر دوجایی که در ابیات کسر نوشته شده اشتباه است و باید کمر نوشته شود
user_image
محمدامین
۱۳۹۸/۰۴/۲۲ - ۰۵:۱۳:۲۸
سلام و درودمعنا و منظور از مصرع ذیل چیست؟بی تکلف، مصحف بر طاق نسیان مانده ای است
user_image
علیرضا صحتی
۱۴۰۰/۱۲/۱۸ - ۰۱:۴۵:۴۹
سلام چرا خوانش نمیزارید؟