صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۰۰۲

۱

به پرسش من در خون نشسته می‌آید

چراغ طور به بالین خسته می‌آید

۲

ز بس شکستگی از صفحه جهان شد محو

صدا درست ز جام شکسته می‌آید

۳

زمانه سخت نگیرد گشاده‌رویان را

همیشه سنگ به درهای بسته می‌آید

۴

چگونه چتر تو از بال بلبلان نشود

به پای بوس تو گل دسته‌دسته می‌آید

۵

چنان ز غیرت بلبل ادب رواج گرفت

که باغبان به چمن چشم‌بسته می‌آید

۶

ز رشک عشق به مهتاب بدگمان شده‌ام

که بوی درد ز رنگ شکسته می‌آید

۷

سبو ز ورطه غم می‌برد مرا بیرون

گشاد کار من از دست‌بسته می‌آید

۸

هلاک مردمی چشم او شوم صائب

که خود خراب و به بالین خسته می‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۶۷

نظرات