صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۰۰۵

۱

خیال روی تو از دل به در نمی‌آید

که خودپرست ز آیینه بر نمی‌آید

۲

نمی‌کند دل بی‌تاب من نفس را راست

نهال قامت او تا به بر نمی‌آید

۳

لب شکایت من از وصال بسته نشد

رفوی زخم ز موی کمر نمی‌آید

۴

چنان ز حسن گلوسوز شد جهان خالی

که بوی سوختگی از جگر نمی‌آید

۵

در آن حریم که آیینه‌طلعتی باشد

نفس ز مردم آگاه برنمی‌آید

۶

ازآن ز راز خرابات خلق بی‌خبرند

که با خبر کس از آنجا به در نمی‌آید

۷

علاج تنگی راه درشت همواری است

که پای رشته به سنگ از گهر نمی‌آید

۸

جز این که گرد برآرد ز خاکدان وجود

دل رمیده به کار دگر نمی‌آید

۹

سخن به لب نرسد بی‌سخن‌کشی صائب

گهر به پای خود از بحر برنمی‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۶۹

نظرات