صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۰۱۱

۱

ز مغز پوچ برون آرزو نمی‌آید

که بوی باده برون از کدو نمی‌آید

۲

چرا ز پا ننشینند غافلان حریص

ز پای خفته اگر جستجو نمی‌آید

۳

به غیر اشک که شوید ز دل غبار ملال

دگر ز هیچ کس این شستشو نمی‌آید

۴

سری که داغ جنون برگرفت از خاکش

چو آفتاب به افسر فرونمی‌آید

۵

فغان که شبنم ما با کمند جذبه مهر

برون ز دایره رنگ و بو نمی‌آید

۶

صفای طلعت دل در گداز تن بسته است

ز آب آینه این شستشو نمی‌آید

۷

سری که ره به گریبان فکر رنگین برد

به سیر گلشن جنت فرونمی‌آید

۸

به غیر میْکشی از کارها دگر کاری

ز دست کوته من چون سبو نمی‌آید

۹

فتاد راه کدام آفتاب رو به چمن

که رنگ رفته گل‌ها به رو نمی‌آید

۱۰

ز عجز نیست ز قحط سخن‌شناسان است

ز من چو طوطی اگر گفتگو نمی‌آید

۱۱

بشوی دست ز جان در حریم عشق درآی

که کس به طوف حرم بی‌وضو نمی‌آید

۱۲

ز آفتاب نظر آب داده‌ام صائب

به چشم من مه ناشسته رو نمی‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۵۶
دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۱

نظرات