
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۰۱۴
۱
اسیر بند قضا رو گشاده می باید
به تیغ گردن تسلیم داده می باید
۲
ز پاس عزت روشندلان مشو غافل
که سرو بر لب آب ایستاده می باید
۳
مگیر تنگ به مردم که اهل دولت را
دل گشاده ودست گشاده می باید
۴
عنان نفس ز کف دادن از بصیرت نیست
سگ درنده اسیر قلاده می باید
۵
به قدر آنچه بود برگ نخل بیش از بار
زبان شکر ز نعمت زیاده می باید
۶
کمند جاذبه از شش جهت عنان تاب است
به راه کعبه مقصد چه جاده می باید
۷
سؤال را گره جبهه قفل لب گردد
در سرای کریمان گشاده می باید
۸
ترا چو مور ازان حرص دربدر دارد
که لقمه از دهن خود زیاده می باید
۹
مدار دست ز دامان جام می صائب
اگر ترا دل ودست گشاده می باید
۱۰
به بحر صائب اگر آشنایی ات هوس است
نخست شستن دست از اراده می باید
تصاویر و صوت

نظرات
فرهاد میم