
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۰۲۷
۱
خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید
هزار حلقه به گوشش ز پیچ وتاب کشید
۲
ز خط چگونه کنم ترک آن لب میگون
که می توان عرق از درد این شراب کشید
۳
ز خط حضور دل داغ دیده می داند
به سایه رخت خود آن کس کز آفتاب کشید
۴
به پیچ وتاب ازان زلف او سرآمد شد
که پیش موی میان مشق پیچ وتاب کشید
۵
به زخمی از دم تیغ تو سرفراز نشد
اگر چه جاذبه من ز آهن آب کشید
۶
کباب همت مردانه زلیخایم
که یوسف از چه کنعان به جای آب کشید
۷
شدم مقید دنیا ز تشنه چشمیها
به دام خویش مرا موجه سراب کشید
۸
بود بجا ز سخن آبرو طمع کردن
اگر توان ز گل کاغذی گلاب کشید
۹
ز پیچ تاب مکش سر چو بیدلان صائب
که رشته را به گهر سر ز پیچ وتاب کشید
تصاویر و صوت


نظرات