
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۰۳۴
۱
سیهدلی که ز دوران حضور میجوید
میان دوزخ سوزنده حور میجوید
۲
کسی که چشم تسلی ز آرزو دارد
علاج تشنگی از آب شور میجوید
۳
چه سادهلوح فتاده است آبگینه ما
ز سنگلاخ حوادث حضور میجوید
۴
بسا که دست ندامت به سرزند آن کس
که تخم ریحان در خاک شور میجوید
۵
فریب نعمت الوان مخور که چرخ بخیل
حساب پای ملخ را ز مور میجوید
۶
توان به سوز جگر شمع کشته را افروخت
ز آفتاب عبث ماه نور میجوید
۷
چگونه سر به گریبان خامشی نکشم
زمانهای است که طوفان تنور میجوید
۸
دلی که ملک سلیمان بر او چو زندان بود
حصار عافیت از چشم مور میجوید
۹
فلک همیشه طلبکار تنگچشمان است
که روی زشت ز حق چشم کور میجوید
۱۰
نظر به صافدلان است عشق خونی را
شراب رنگین جام بلور میجوید
۱۱
چه سادهلوح فتاده است صائب این زاهد
که حق گذاشته حور و قصور میجوید
تصاویر و صوت

نظرات