صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۰۳۸

۱

دنبال دل کمند نگاه کسی مباد

این برق در کمین گیاه کسی مباد

۲

از انتظار دیده یعقوب شد سفید

هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد

۳

از توبه شکسته زمین گیر خجلتم

این شیشه شکسته به راه کسی مباد

۴

داغ کلف ز چهره به شستن نمی رود

ممنون نور عاریه ماه کسی مباد

۵

یارب که هیچ دیده ز پرواز بی محل

منت پذیر از پر کاه کسی مباد

۶

لرزد دلم ز قامت خم همچو برگ بید

دیوار پی گسسته پناه کسی مباد

۷

از اشک و آه من اثر از عزم سست رفت

این بی جگر میان سپاه کسی مباد

۸

در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم

بیش از شمار جرم و گناه کسی مباد

۹

در شاهدان خارجی امکان جرح هست

از دست و پای خویش گواه کسی مباد

۱۰

یارب نصیب دیده ز پرواز بی محل

از هیچ خرمنی پرکاه کسی مباد

۱۱

از شرم نور عاریه گردید آب شمع

سرگرم هیچ کس به کلاه کسی مباد

۱۲

صائب سیاه شد دلم از کثرت گناه

این ابر تیره پرده ماه کسی مباد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۸۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۵

نظرات

user_image
حدادی
۱۳۹۱/۰۹/۱۴ - ۲۳:۲۵:۱۴
اگر کسی میتواند راجع به بیت چهارم توضیحاتی اراِِِیه نماید درک معنی آن قدری ثقیل است
user_image
رسته
۱۳۹۱/۰۹/۱۶ - ۲۱:۳۷:۰۳
در قدیم یک رسم عامیانه وجود داشت که برای آرام کردن چشم پریدن برگ کاهی روی پلک جشم می گذاشتند. این مضمون را صائب بارها در اشعار خود به کار برده است ، به مثال های زیر توجه کنید:چین که می پرد از حرص خاکیان را چشمعجب اگر پر کاهی به کهکشان ماندیاقسمت این بود که از دفتر پرواز بلندبه من خسته به جز چشم پریدن نرسدیا مرا از خرمن فلک چون چشمپر کاهی است حاصل از پریدنیا در این ریاض چو چشم آن ضعیف پروازمکه برگ کاه شود مانع پریدن منیاچندان که در این دایره چون چشم پریدمحاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم