
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۰۵۴
۱
راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد
در یک نفس جنون سبکبال می پرد
۲
چشم گرسنه را نکند سیر جمع مال
در خرمن است ودیده غربال می پرد
۳
حرصش فزون ز خاک شود همچو چشم دام
چشم ندیده ای که پی مال می پرد
۴
دولت ز آستان فنا جو که این هما
از سرگذشتگان را دنبال می پرد
۵
بگذر ز آرزو که به جایی نمی رسد
چندان که دل به شهپر آمال می پرد
۶
زین آتشی که در جگر تشنه من است
همچو سپند عقده تبخال می پرد
۷
در مطلب بلند به همت توان رسید
عنقا به کوه قاف به این بال می پرد
۸
ایام عمر زود به انجام می رسد
زینسان که ماه می رود وسال می پرد
۹
پامال کرد اگر چه مرا جلوه های او
گوشم همان به نغمه خلخال می پرد
۱۰
غافل مشو ز آه ضعیفان کز این نسیم
افسر ز فرق دولت واقبال می پرد
۱۱
صائب چو یاد گردش آن چشم می کنم
هوش از سرم چو مرغ سبکبال می پرد
تصاویر و صوت


نظرات