
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۰۶۵
۱
دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد
این شمع مرد و گریه مستانه ای نکرد
۲
هرگز چو زلف ماتمیان دست روزگار
سررشته امید مرا شانه ای نکرد
۳
سالک به تازیانه شوق از جهان گذشت
این سیل التفات به ویرانه ای نکرد
۴
با دل گذار کار زبان را که در مصاف
صد تیغ کار حمله مردانه ای است
۵
فانوس چون کفن نشود بر فروغ شمع
هرگز رعایت دل پروانه ای نکرد
۶
هرچند لاله چشم وچراغ بهار بود
عمرش وفا به خوردن پیمانه ای نکرد
۷
در موسم چنین دل نادردمندما
صائب هوای گوشه میخانه ای نکرد
تصاویر و صوت

نظرات