
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۰۶۸
۱
کی غم مرا ز دل می احمر برآورد
صیقل چگونه ز آینه جوهر برآورد
۲
آن را که هست در رگ جان پیچ وتاب عشق
چون رشته عاقبت ز گهر سربرآورد
۳
از خوی آتشین تو هرجا سمندری است
انگشت زینهار ز هر پر برآورد
۴
ز افتادگی غبار به دل ره مده که مور
عمرش تمام گردد اگر پر برآورد
۵
خودبین مشو کز آب روان بخش زندگی
آیینه در به روی سکندر برآورد
۶
چون آفتاب دولت دنیای زودسیر
هر روز سر ز روزن دیگر برآورد
۷
قانع چو کهربا به پرکاه اگر شوم
صد چشم در گرفتن آن پربرآورد
۸
پا در رکاب برق بود فصل نوبهار
صائب ز زیر بال چرا سربرآورد
تصاویر و صوت


نظرات