صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۰۸۲

۱

فیضی که سهیل به خاک یمن رسد

از دیدن عقیق لب او به من رسد

۲

از عطسه غزال شود دشت لاله گون

گر بوی زلف او به دماغ ختن رسد

۳

چشمی که دوخته است زلیخا به پیرهن

بویش کجا به ساکن بیت الحزن رسد

۴

در بسته باغ را به ته بال خود درآر

قانع مشو به بوی گلی کز چمن رسد

۵

شیرین نمی کنند دهانی که تلخ نیست

شکر کجا به طوطی شیرین سخن رسد

۶

پروانه گرد شمع نمی گردداز حجاب

بیچاره عاشقی که به این انجمن رسد

۷

این چاه دور را رسن از خود گسستن است

کی رشته امید به چاه ذقن رسد

۸

در بزم او کسی به کسی جا نمی دهد

آنجا مگر سپند به فریاد من رسد

۹

زنهار روی دست هنرهای خود مخور

کز جوی شیر به لب کوهکن رسد

۱۰

صائب زبان خامه روشن بیان ماست

شمعی که پرتوش به هزار انجمن رسد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۰۴

نظرات