صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۱۰۲

۱

مستانه سرو قامت او در خرام شد

طوق گلوی فاختگان خط جام شد

۲

هر چند عشق دشمن کام است ازان دولب

قانع نمی توان به جواب سلام شد

۳

شد شوق من به الفت لیلی یکی هزار

هر وحشیی که با من دیوانه رام شد

۴

صید حرم نیم به چه جرم ای فرشته خوی

آب حلال تیغ تو بر من حرام شد

۵

گردید طوق فاختگان طوق بندگی

روزی که سرو قامت او را غلام شد

۶

ته جرعه ای که لعل تو برکاینات ریخت

در ساغر فلک شفق صبح وشام شد

۷

زین پیش شغل عشق به خاصان نمی رسد

در روزگار حسن تو این شیوه عام شد

۸

در دامگاه حادثه بال شکسته ام

از بس که ماند ناخنه چشم دام شد

۹

ریگ روان حرص ندارد زمین پاک

کار گهر به قطره آبی تمام شد

۱۰

زنهار سر ز گوشه عزلت برون میار

خون می خورد چو تیغ برون از نیام شد

۱۱

دل خوردن است قسمت کامل که ماه نو

روزی خورد ز پهلوی خود چون تمام شد

۱۲

بتوان گسست زود ز هم دام سست را

غمگین مباش کار تو گر بی نظام شد

۱۳

صائب ز شکر تیغ شهادت مبند لب

کاین عمر پنج روزه ازو مستدام شد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۶
دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۱۴

نظرات