
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۱۲۶
۱
خوبان دلم به زلف گرهگیر بستهاند
دیوانه مرا به دو زنجیر بستهاند
۲
جمعی که زیر چرخ نفس راست کردهاند
از بیم جان چو صبح دو شمشیر بستهاند
۳
از رشک قاصدان سخنساز عاشقان
مکتوب خود به بال و پر تیر بستهاند
۴
جمعی که فتح باب ز گردون طمع کنند
دل بر گشاد غنچه تصویر بستهاند
۵
این کم عنایتی است که از لطف بیدریغ
بر روی میکشان در تزویر بستهاند
۶
در روزگار غنچه ما اهل حل و عقد
چون گل حنا به ناخن تدبیر بستهاند
۷
در پیش راه باده گلگون طلسم عقل
سدی است کز شکر به ره شیر بستهاند
۸
صائب ز عقل و کشمکش او چه فارغند
آنان که دل به زلف گرهگیر بستهاند
تصاویر و صوت

نظرات