صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۱۳۸

۱

هرگز عنان رشته به گوهر نداده اند

شوخی ز حد مبر که ترا سر نداده اند

۲

رخساره اش ز سیلی دریا سیه شده است

این اعتبار مفت به عنبر نداده اند

۳

بخشیده اند چون دل خرسند نعمتی

درویش را که نعمت دیگر نداده اند

۴

از بر گریز حادثه آزاد کرده اند

هر چند همچو سرو مرا بر نداده اند

۵

نومید نیستم ز ترازوی عدل حق

زان سر دهند هر چه ازین سر نداده اند

۶

داغ توانگری به جبینشان کشیده اند

آن فرقه را که چهره چون زر نداده اند

۷

روشندلان به خرمن خود برق گشته اند

فرصت به شوخ چشمی اخترنداده اند

۸

آراسته است روی زمین را به عدل و داد

آیینه را عبث به سکندر نداده اند

۹

دم را شمرده ساز که مردان خود حساب

دامن به دست پرسش محشر نداده اند

۱۰

صائب به خواب امن زایام صلح کن

کاین منزلت به هیچ توانگر نداده اند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۳۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۲۹

نظرات

user_image
مؤدب
۱۴۰۰/۰۱/۱۰ - ۱۱:۴۴:۲۹
چقدر زیبا سروده شده این شعرای والله