صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۱۵۹

۱

چون حرف شکوه برق ز تیغ زبان زند

تبخاله قفل خامشیم بر دهان زند

۲

دیگر چو تیر قد نکند راست در مصاف

آن را که ابروی تو به پشت کمان زند

۳

شد سروی از بهار رخش آه سرد من

کز جلوه پشت پای بر آب روان زند

۴

آه بلندی از جگر رشک می کشم

خورشید بوسه چند بر آن آستان زند

۵

تیر از تنم برآورد انگشت زینهار

از خون گرم من لب تیغ الامان زند

۶

نگذاشت پای سرو ببوسیم تنگ چشم

دست چنار بر کمر باغبان زند

۷

صائب ز حسرت قفس ودام سوختیم

کو برق خانه سوز که بر آشیان زند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۴۱

نظرات