
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۱۶۸
۱
زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند
داغ تو خیمه بر دل آگاه می زند
۲
طوفان طناب خیمه خورشید را گسیخت
شبنم بر این بساط چه خرگاه می زند
۳
دل می کند به خویشتن اسناد اختیار
این قلب زر به نام شهنشاه می زند
۴
آسوده است عشق ز تدبیر عقل پوچ
کی شیر تکیه بر دم روباه می زند
۵
ایمن ز من مباش که درسینه من است
آهی که دشنه بر جگر ماه می زند
۶
دربار خود مبند متاعی که از تو نیست
کاخر همان متاع ترا راه می زند
۷
صائب فتاده است به نقاش چشم من
کی نقش بی ثبات مرا راه می زند
تصاویر و صوت


نظرات