
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۱۷۷
۱
مشکل دل رمیده هوای وطن کند
شبنم چنان نرفت که یاد چمن کند
۲
آنها که دید یوسف از اخوان سنگدل
خونش به گردن است که یاد وطن کند
۳
دل می کند به سینه ما بیدلان رجوع
گر نافه بازگشت به ناف ختن کند
۴
دلهای جمع را کند آشفته یاد من
رازی نمی شوم که کسی یاد من کند
۵
بی پرده نقش صورت شیرین نگاشته است
تا انتقام عشق چه با کوهکن کند
۶
بسیار رو مده دل عشاق را مباد
زلف تورا گرانی دل بی شکن کند
۷
بال ملک چو برگ خزان دیده ریخته است
پروانه را که یاد در آن انجمن کند
۸
صائب مرا ز درد سخن خورد وخواب نیست
کو عیسیی که چاره درد سخن کند
تصاویر و صوت


نظرات