
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۱۹۵
۱
جان رمیده جسم گران را چه می کند
تیر ز شست جسته کمان را چه می کند
۲
مژگان غبار آینه اهل حیرت است
محو رخ تو باغ جنان را چه می کند
۳
چون مغز پخته شد شود از پوست بی نیاز
یکتای عشق هر دوجهان را چه می کند
۴
لنگر حریف شورش دریای عشق نیست
دیوانه تو رطل گران را چه می کند
۵
شکرخدا که نیست به کف اختیار ما
دست زکار رفته عنان را چه می کند
۶
تن پروران به رشته جان بسته اند دل
از خود گسسته رشته جان را چه می کند
۷
بالاتر از یقین وگمان است جای او
جویای او یقین وگمان را چه می کند
۸
در راه عشق دام عمارت مکن به خاک
از لامکان گذشته مکان را چه می کند
۹
صائب زبان خوش است پی عرض مدعا
بی مدعای عشق زبان را چه می کند
تصاویر و صوت


نظرات