
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۱۹۷
۱
حیران عشق او زر وگوهر چه می کند
آن را که آرزو نبود زر چه می کند
۲
یک دل بجان رساند من دردمند را
با صد دل شکسته صنوبر چه می کند
۳
عاشق ز سرد مهری ایام فارغ است
فصل خزان به چهره چون زر چه می کند
۴
جسم نزار جامه فتح است مرد را
شمشیر مو شکاف به جوهر چه می کند
۵
روشندلان مقید زینت نمی شوند
روی منیر آینه زیور چه می کند
۶
دامان دشت صفحه مشق جنون بس است
دیوانه کلک وکاغذ ودفتر چه می کند
۷
صائب عبث به فکر شهادت فتاده است
فتراک عشق وحشی لاغر چه می کند
تصاویر و صوت

نظرات