
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۱۹
۱
گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند
گرد کسادیم به نظر توتیا کنند
۲
جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند
چون شمع دل خنک به نسیم فنا کنند
۳
چون برق تیغ نعل زوالش در آتش است
کسب سعادتی که ز بال هما کنند
۴
نتوان به خواب دردل شب فیض صبح یافت
کاین در به روی دیده بیدار واکنند
۵
این راه دور زود به انجام می رسد
از دست اختیار عنان گر رها کنند
۶
آزادگان که دست به عالم فشانده اند
سیر بهشت در دل بی مدعاکنند
۷
جای ترحم است به جمعی که چون حباب
خود را ز بحر دور به کسب هوا کنند
۸
ای مدعی بسوز که عشاق بی زبان
صد داستان به یک تپش دل ادا کنند
۹
اشکش ز دل غبار کدورت نمی برند
چشمی که تر به یاوری توتیا کنند
۱۰
صائب جماعتی که به معنی رسیده اند
حاشا که التفات به آب بقا کنند
تصاویر و صوت


نظرات