
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۲
۱
به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را
۲
به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن
ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را
۳
نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد
غزالان را ببین چون در میان دارند مجنون را
۴
تو گر هموار باشی، آسمان هموار می گردد
که از سیلاب در خاطر غباری نیست هامون را
۵
خرام بیخودی دست طمع در آستین دارد
مده در مجلس می جلوه آن بالای موزون را
۶
به غیر از دختر رز کیست در میخانه همت
که بخشد گوشه ای، از خاک بردارد فلاطون را
۷
درین صحرای وحشت آشنارویی نمی بینم
مگر زنجیر بر زانو گذارد پای مجنون را
۸
به مضمون گرچه از خط می رسند اهل نظر صائب
خط او پرده فهمیدگی گردید مضمون را
تصاویر و صوت



نظرات