
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۵
۱
شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را
که از جمعیت آهو، حصاری ساخت مجنون را
۲
چنان باشند وحشت دیدگان جویای یکدیگر
که می آید رم آهو به استقبال مجنون را
۳
اگر دست از دهان آه آتشبار بردارم
مشبک همچو مجمر می توانم ساخت گردون را
۴
نمیرد هر که با معشوق در یک پیرهن باشد
وصال گنج دارد زنده زیر خاک قارون را
۵
نگردد منقطع فیض بزرگان در تهیدستی
که خم چون شد تهی، دارالامانی شد فلاطون را
۶
سر از خجلت ز زیر بال قمری برنمی آرد
مگر دیده است سرو بوستان آن قد موزون را؟
۷
ز کاوش بیش آب چشمه ها افزون شود صائب
تهی ازگریه نتوان ساخت دل های پر از خون را
۸
اگر چه نیست قدر خاک، شعر تازه را صائب
همان ارباب نظم از یکدگر دزدند مضمون را!
تصاویر و صوت

نظرات
محسن حیدرزاده جزی
محسن حیدرزاده جزی