
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۵۶
۱
چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود
خون از دماغ مشک روان درختا شود
۲
صد پیرهن عرق کند از شرم، ماه مصر
یک عقده گر ز بند قبای تو وا شود
۳
این شیوه ها که من زمیان تو دیده ام
مشکل به صد عبارت نازک ادا شود
۴
بگشای لب که آب شود گوهر از حجاب
بنمای رخ که آینه محو صفا شود
۵
آب گهر به چشم صدف اشک حسرت است
آنجا که لعل او به شکر خنده وا شود
۶
خط شکسته است مرا خط سرنوشت
بال هما به طالع من بوریا شود
۷
محراب صبح، گوشه ابرو بلند کرد
ساقی مهل نماز صراحی قضا شود
۸
هر کس به ذوق معنی بیگانه آشناست
صائب به طرز تازه ما آشناست
تصاویر و صوت

نظرات