
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۶۸
۱
خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود
از خامشی هزار زبان یک سخن شود
۲
در دیده ای که سرمه وحدت کشید عشق
داغ پلنگ، چشم غزال ختن شود
۳
چون خار پشت می گزدش گوی آفتاب
دستی که آشنا به ترنج ذقن شود
۴
در گلشنی که لب به شکر خنده واکنی
هر برگ سبز، طوطی شکرشکن شود
۵
روی گشاده بر سر حرف آورد مرا
طوطی اگر ز آینه شیرین سخن شود
۶
تا دل نمی برم ز کسی، دل نمی دهم
صیاد من نخست گرفتار من شود
۷
نالد همان ز دوری گل عندلیب ما
چون طوطیان اگر پروبالش چمن شود
۸
از خجلت عقیق لبت اختر سهیل
یک قطره خون گرم به چشم یمن شود
۹
خاکم اگر به دیده زند خصم بدگهر
گرد یتیمی گهر پاک من شود
۱۰
برخاستن شده است فرامش سپند را
صائب چگونه دور ازین انجمن شود
تصاویر و صوت


نظرات