
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۸۲
۱
رخسار او ز می چو عرقناک می شود
هر سینه ای که هست ز دل پاک می شود
۲
افزود آب ورنگ لبش از غبار خط
آن خون کجا نهفته به این خاک می شود
۳
زان سان که موم می شود از شعله نور پاک
دل چون گداخت شعله ادراک می شود
۴
از زهد خشک سرکشی نفس شد زیاد
آتش بلند از خس وخاشاک می شود
۵
آدم ز خلق خوش به مقام ملک رسد
خونی که مشک ناب شود پاک می شود
۶
بر هر که تیغ می کشد آن آفتاب روی
صائب چو صبح سینه من چاک می شود
تصاویر و صوت



نظرات