
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۹
۱
اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را
همان از شوخی بو می کند بیدار گلچین را
۲
به روی غیر می خندد نگار من، نمی داند
که رغبت می فزاید از گل بی خار گلچین را
۳
هوس را در حریم حسن رو دادن به آن ماند
که خار از دست بیرون آورد گلزار گلچین را
۴
مرا از روی شرم آلود او روشن شد این معنی
که خواهد دید آن گل پشت سر بسیار گلچین را
۵
ز قرب بوالهوس در آتشم، با آن که می دانم
که خواهد سوختن آن آتشین رخسار گلچین را
۶
جگر را در ذوق داغش کرد گرم عشقبازی ها
به گلشن می دواند گرمی بازار گلچین را
۷
ز قرب بوالهوس صد خار دارم در جگر صائب
چسان بلبل تواند دید در گلزار گلچین را؟
تصاویر و صوت

نظرات