صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۲۹۷

۱

در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود

از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود

۲

موج از شکست روی نمی تابد از محیط

اخلاص ما به جور وجفا کم نمی شود

۳

هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست

عمر شب فراق چرا کم نمی شود

۴

تا چون هدف ترا رگ گردن بجای هست

آمد شد خدنگ قضا کم نمی شود

۵

قاصد تسلی دل عاشق نمی دهد

شوق حرم به قبله نما کم نمی شود

۶

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت

اندوه روزی از دل ما کم نمی شود

۷

بی آفتاب، صبح چه روشنگری کند

از نامه تیره روزی ما کم نمی شود

۸

دندان به دل فشار، گر اهل سعادتی

بی استخوان غرور هما کم نمی شود

۹

تیغ شهادت است دل گرم را علاج

این تشنگی به آب بقا کم نمی شود

۱۰

سیری ز وصل نیست دل بیقرار را

از کاه، حرص کاهربا کم نمی شود

۱۱

نتوان ز طبع شعله برون برد اشتها

تا زنده است، حرص گدا کم نمی شود

۱۲

صائب هزار مرتبه کردیم امتحان

درد سخن به هیچ دوا کم نمی شود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۰۶

نظرات

user_image
اکبر khayat۱۴۹۳@gmail.comا
۱۳۹۷/۱۰/۱۹ - ۰۲:۳۲:۳۲
واقعاً این بیت چه پر معناست: "دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت اندوه روزی از دل ما کم نمی شود" غم فردا ، نگرانی، ناشکری و.... همگی از خصلت های ما انسانهاست. با توکل بر خداوند متعال و تلاش، می توان بر مشکلات فائق آمد و بنده سپاسگزار خداوند بود. انشاء اله همه در این راه قدم برداریم و کارهای خود را به خدای متعال واگذار کنیم که او بصیر و بینا به احوال ماست.