صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۳۱

۱

به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را

مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را

۲

ترا صدبار اگر بینم، همان مشتاق دیدارم

تهی چشمی به گوهر کم نمی گردد ترازو را

۳

نگارین می شود از خون دلها دست سیمینش

دهد پرداز اگر با دست، زلف عنبرین بو را

۴

به این شوقی که من رو در گلستان تو آوردم

نگه دارد خدا از بوسه گرمم لب جو را!

۵

ز رشک شانه در تابم که با کوتاه دستی ها

به صد آغوش در بر می کشد آن عنبرین مو را

۶

عزایم خوان اگر خود را بسوزد جای آن دارد

که از یک شیشه می تسخیر کردم صد پریرو را

۷

شراب چشم لیلی بدخمار ظالمی دارد

ازان پیوسته مجنون در نظر می داشت آهو را

۸

همان در پیش چشمش گرد خجلت بر جبین دارد

اگر در سرمه خوابانند صد شب چشم آهو را

۹

ز صائب پرس احوال غزال وحشی معنی

که مجنون خوب می داند زبان چشم آهو را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۰۰
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۱۰۴
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۳۸

نظرات